×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

salsen_30k3t8

(((((((((((((@i@)))))))))))))

× گرگها خوب بدانند، در این ایل غریب گر پدر مرد، تفنگ پدری هست هنوز... گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند، توی گهواره چوبی، پسری هست هنوز... آب اگر نیست نترسید، که در قافله مان، دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
×

آدرس وبلاگ من

salsen.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/salsen

تصور زن و شوهر بودن برای یک شب درقطار

یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود.
شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
- خواهش میکنم!
- من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟
- من یه پیشنهاد دارم!
- چه پیشنهادی؟
- فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم.
زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت:
- چه اشکال داره ، موافقم!
- قبول؟
- قبول!
- خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم میآد. دیگه هم مزاحم من نشو



 
یکشنبه 1 آذر 1388 - 4:46:02 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم